ماریه
ماریه دختر شمعون قبطیه، مادر ابراهیم پسر محمد پیامبر اسلام بود که او را مقوقس قبطی حاکم اسکندریه و مصر برای محمد هدیه فرستاد.
ماریه دختر قبطیه | |
---|---|
زادهٔ | |
درگذشت | ۶۳۷ |
عنوان | مریم قبطیها |
همسر | محمد |
فرزندان | ابراهیم بن محمد |
وی در قریه (حفن) از توابع انصنا مصر به دنیا آمده بود.
محمد در سال ششم هجرت سفیرانی به کشورهای خارج فرستاد و طی نامههایی فرمانروایان این کشورها را به آیین توحید و اسلام دعوت کرد. نامهای نیز به مقوقس، حاکم مسیحی دستنشاندهٔ بیزانس در اسکندریه نوشت و او را به اسلام دعوت نمود. مقوقس نامهای احترامآمیز در جواب محمد نوشت و هدایایی برای او فرستاد، اما به دلیل انگیزههای سیاسی، اسلام نیاورد.
در میان این هدایا دو کنیز بودند: ماریه و خواهرش سیرین. محمد، سیرین را به یکی از اصحابش بنام حسان بن ثابت بخشید، و ماریه را در مالکیت خود گرفت و او را به همسرش حفصه بخشید، محمد، ماریه را ابتدا در خانهٔ حارثة بن نعمان قرار داد که در مجاورت خانهٔ خودش بود، سپس به او خانهای در نخلستانی در حومهٔ مدینه بخشید.[۲][۳] محمد آن دو را به اسلام دعوت کرد و آن دو نیز مسلمانان شدند. در ذی حجه سال هشتم هجری برای محمد فرزندی به نام ابراهیم آورد که بسیار مورد علاقه محمد بود. ابراهیم در هجدهم ماه رجب سال دهم هجری، در یک و نیم سالگی از دنیا رفت و در بقیع دفن گردید.
ماریه در زمان خلیفهٔ مسلمانان عمر بن خطاب در سال ۱۴ یا سال ۱۶ هجری درگذشت. عمر مردم را به شرکت در تشییع جنازهٔ او فراخواند، جمعیتی انبوه آمدند و او را در کنار فرزند خود ابراهیم به خاک سپردند.
به دنیا آمدن ابراهیم
ویرایشیک سال بعد از آمدن به مدینه، پسری به دنیا آورد که محمد نامش را ابراهیم گذاشت. این باعث رشک و حسادت همسران محمد به ماریه شد. سرانجام ابراهیم در هجده ماهگی بیمار شد و مرد. محمد و ماریه از مرگ او بسیار غمگین شدند. ماریه نیز پس از مرگش در کنار ابراهیم دفن شد. مرگ ابراهیم و ماجرای افک، ماریه قبطی و پسر عمویش جريح قبطى کنیز و غلامی بودند که حاکم مصر مقوقس به محمد پیامبر اسلام هدیه داد، محمد نیز ماریه را به عنوان کنیز خود انتخاب نمود پس از مدتی ماریه حامله شد و برای محمد پسری به نام ابراهیم را به دنیا آورد، اما ابراهیم در ۱۸ ماهگی یا ۲۱ ماهگی مرد، به دنبال مرگ ابراهیم محمد بسیار ناراحت و اندوهناک شد در این زمان عایشه همسر محمد نزد او آمد و گفت که ای محمد ناراحت نباش چراکه ابراهیم اصلا پسر تو نبوده است و تهمت زنا میان ماریه و جريح قبطى را با محمد در میان گذاشت و گفت ابراهیم پسر جريح قبطى است نه تو، محمد با شنیدن این سخنان عایشه خشمگین شد و علی ابن ابی طالب را صدا زد و به او فرمان داد که برو جريح قبطى را بکش که با کنیز من(ماریه قبطی) زنا کرده، علی نیز با خشم به دنبال جريح قبطى برفت و چون جريح علی را با خشم و شمشیر دید پا به فرار گذاشت و از درخت نخلی بالا رفت تا از دست علی مصون بماند اما ناگهان از درخت به زمین افتاد و پارچهای که برای پوشاندن عورت خود استفاده میکرد هنگام سقوط از درخت باز شد و علی ابن ابی طالب در آن لحظه عورت جريح را دید که اخته شده است به همین دلیل از کشتن آن غلام دست کشید و نزد محمد بازگشت و ماجرا را بیان نمود محمد بعد از مشخص شدن وضعیت آیات ۱۱ تا ۲۶ سوره نور را بیان کرد که مبنی بر عدم تهمت زنا بدون شاهد بر دیگران بود.[۴]
اهمیت او برای محمد
ویرایشپیامبر برای ماریه، با وجود این که کنیزش بود، اهمیت بسیاری قائل بود و او را گرامی میداشت. او نخلستانی در اطراف مدینه را بههمراه خانهای در آن به او بخشید.[۵] مکان این نخلستان به أم ابراهیم مشهور شد. ماریه نیز محبت زیادی به پیامبر داشت و پس از وفات پیامبر، تا آخر زندگی خود در خانهٔ او و شهر او ماند. چه اهل سنت و شیعه به او به عنوان زنی باایمان، نیکوکار و پاکدامن ارج نهادهاند.